یادمان آمد زمانی جنگ بود
قلبهامان با خدا یکرنگ بود
یک زمانی ما بسیجی می شدیم
عازم دشت دوئیجی می شدیم
آه ما ماندیم و یک دنیا نیاز
باز وا ماندیم از سوز و گداز
جبهه ما امتحان سوز بود
عشق ما تجدیدی آن روز بود
کاش می شد باز با هم می شدیم
کاش می شد فارغ از غم می شدیم
کاشکی در عشق ، ما گم می شدیم
کاشکی جوشان تر از خم می شدیم
جبهه دانشگاه انسان ساز بود
محفل انس و نیاز و راز بود
جبهه ها یعنی عروج انتها
شاهد پرواز انسان تا خدا
جبهه یعنی با حمایل زیر خاک
پیکری آغشته در خون پاک پاک
جبهه یعنی راز گفتن با خدا
جبهه یعنی نینوا در نینوا
برچسب ها :
ادبیات مقاومت ,